بسم الله الرحمن الرحیم
« آوار »
من بابام آتش نشانه ، من بابام یه پهلوونه
مامانم خودش می دونه ، که بابام چه مهربونه
خود بابا رو زمینه ، دل اون تو آسمونه
وقتی که می مونه خونه ، منو رو شونه ش می شونه
گاهی هم خیس می شه چشماش ، وقتی که نماز می خونه
شبایی که سر کاره ، مامانم دل نگرونه
کی می گه آتش نشان هم ، دنبال یه لقمه نونه
اون می ره تو دل آتیش ، تا که آتیشو بشونه
حالا چن روزه که رفته سرکار ، شبم می مونه
چن روزه چشای مامان ، خیلی به تلویزیونه
اشکاشو پاک می کنم من ، ولی باز هس دونه دونه
یه دفه پرسیدم آخه ، چی چشاتو می سوزونه
مامانم جواب داد : « آوار» ، ینی چی ؟ کسی می دونه ؟
مامانم می گه دعا کن ، که بابا زنده بمونه
من دعا کردم که بابا ، زود زود بیاد به خونه
خدایا خودت می دونی ، من بابام یه پهلوونه
ولی باز خودت کمک کن ، که زیر آوار نمونه
علی عشق – سمنان – 4 بهمن 1395