بسم الله الرحمن الرحیم
وعده
تو می آیی خدا می داند ای سردار آزاده
تو می آیی خدا این وعده بر اهل زمین داده
تویی که اسمت اسم اعظم پروردگار است و
اسیر جهل انسان مانده ای در عمق این جاده
وصی آدم و نوح و خلیل و موسی و عیسی
عزیز مصطفی ، فرزند حیدر ، زاده ی زهرا
امید چارده خورشید تابان ، چارده معصوم
تو می آیی که باشی مرحمی بر زخم عاشورا
بیا ای حنجر خسته کمی دیگر بمان با من
کمی دیگر از این قصه بخوان با من بخوان با من
تمام عمر چشمم دوختم بر جاده پس اینک
مگو از بیم جان با من مگو از آب و نان با من
و آخر می رسد روزی که از رخ پرده بگشایی
و آخر می رسد روزی که بر ما چهره بنمایی
چه آذر ها که بت ها شان بدست خویش می سوزند
چه یوسف ها که می برند انگشتان ز شیدایی
خدایا خسته ام دیگر ، چه دلگیر است آیینه
جهانم سوت و کور است و دلم خون است در سینه
بیا در کعبه طوفان کن ، جهان را نور باران کن
به خورشید امام عصر ، در این هفته آدینه
علی عشق – سمنان – 17/10/1397